ویلیام عصبانی است. وقتی او به الیزا، تحت محافظت در خانه اش، اطلاع می دهد، او از قبل می داند: وقتی او از نگهبانان چای و کیک می گرفت، شنید. ویلیام می گوید این بزرگترین عملیات جعل است که اسکاتلندیارد دیده است و برخی از اسکناس ها قبلاً در بانک ها برای طلا نقد شده اند. ویلیام از الیزا سوگند یاد می کند که برای امنیت او در داخل خانه بماند.